شعر مشروطه و آثاري آن دوران مانند ، شعر شب جمعه ايرج ميرزا صوتي ، بهطور كلي از جهت فكري بر دو محور وطنپرستي و آزاديخواهي ميچرخد. منظور از وطندوستي، خودآگاهي ملي و ميهني (ناسيوناليستي) است كه با تلقي جهانوطني (انترناسيوناليستي) فرق دارد. آزادي مورد نظر شاعران، نه در مفهوم عرفاني رهايي از بند نفس و تعينات مادي، بلكه در معناي رهايي از انواع استبداد و استعمار است.
شاعران بررسي شده در اين تحقيق در برخورد با وطن طرز تلقي و برداشت يكساني ندارند. آنها را ميتوان به دو گروه تقسيم كرد. در گروه اول، كه نمونه آن بهار است، وطندوستي وي كوركورانه نيست بلكه با علم و آگاهي و ايمان توأم است. او با وجود ميهنپرستي، بر سنتها بهعنوان يك معيار فرهنگي و اصلي تكيه ميكند و معتقد است كه سنتها به مُلك احتشام ميبخشد و در دفاع از وطن معقولتر است.
وطنپرستي سيداشرفالدين تا حدودي شبيه به بهار است و بر پايه حب وطن بنا شده است. وطن از نگاه او مكاني است كه تماماً با مظاهر اسلامي و شيعه سرشته شده است و بهگونهاي جهانوطني در اشعار او نمايان است.
در بررسي ديوان گروه دوم مفهوم وطن در نگاه عارف، عشقي و تا حدودي فرخي بهگونه ناسيوناليسم افراطي (شوونيسم) است و رسيدن به تمدن ايران باستان و افتخارات گذشته در آن نمايان است.
ستايش گذشتگان
ميرزاده عشقي، شاعر جوانمرگ انقلاب مشروطه است. ميرزاده عشقي، علاوه بر كارهاي ادبي، به فعاليتهاي سياسي ـ اجتماعي و روزنامهنگاري نيز ميپرداخت. عشقي، به سبب مبارزات سياسي و شهادت در راه عقيده نامش در ادبيات ايران پايدار ماند. وي در اشعار و آثار خود، گذشتگان ايرانزمين را ستايش ميكند و ميگويد همواره نام ايران قرين فتح و پيروزي و آباداني و عدالت بوده است:
بلي اينسان نياكانمان، جهان را سر ببردندي
كه دائم نامشان بودي، قرين با فتح و فيروزي
عشقي، حاكمان گذشته را ميستايد، زيرا سرزمين باستاني ايران، روزگاري پر از عدل بوده و دوران حكومت ساسانيان به «عدالتگه ساسان» شهرت داشته است. سراسر وطن باستاني شاعر را زماني علم و فرهنگ فراگرفته بود، اما اكنون روزگار تغيير كرده، به جاي آن همه هنر و عدل، ايران جايگه دزدان شده است و اگر پادشاهانِ پيش بودند، وطن اين حال و روز را نداشت:
گفتند كه بوده است عدالتگه ساسان آن روز كه ايران
سر تا به سرش، مملكت علم و هنر بود ديدي چه خبر بود